سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نامه ای که دوست داشتم پری من بخونه ولی هیچ وقت به من فرصت نداده

همیشه نامه هام رو به نام خدا می نوشتم که به خاطرخدا بخونه .در مورد عشقم  شده شب تا صبح نوشتم ولی چه فایده ...بعد عید تا حالا دوبار بیمارستان بودم دکتر می گفت خیلی ضعیف شدی .

به خدا دست خودم نیست خیلی دوستش دارم بیشتر از هر چیزو هرکس. این هم می دونم که اون از هر نظر خیلی بهتر از منه . منی که تو دنیا هیچی ندارم جز اینکه صبح تا شب ساز بگیرم دستم یا چند ساعت مداوم شعر بخونم یا...

خیلی دلتنگم خیلی . چقدر بده آدم تقاص عشق رو بده.گفتم عشق نه منظورم دوست داشتن نیست .عشق اینه که دلت بسوزه معشوقه روکه دیدی دلت مثل برگ توی آب بلرزه انگار وارد باغ طلا شدی و سیب طلا می چینی عشق آواز شقایقه. عشق یعنی ترنم خاطرات قشنگ . ولی کسی راکه دیوانه وار دوستش دارم دلم رو آتیش میزنه.با این حال تلخی شکر باشد از دست دوست.من باید با این وضع بسازم واقعا نمی شه از عشق گریخت.اما اگه اون بخواد به خاطرش عشقم رو مخفی می کنم.سعی می کنم ماهرخم منو نبینه من هم یه گوشه ای می شینم و عکسش رو تو ذهنم می کشم. طالع ما این بوده تواین چند وقته مثل کمان خموده شدم لاغرونزار  پژمرده وسرگشته اگه اون بخواد به دوریش تن میدم ولی چرا دیگه نباید اون حلاوت وشیرینی دیدار تکرار نشه.چرا باید منتظر باد صبا باشم تا بوی توتیای چشمش رو برام بیاره...